پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ(سوره فصلت آیه 30 ) در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و مى‏گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یه خط روضه» ثبت شده است

۱۶
مرداد

فاطمه

یه خط روضه واسه دلم:

اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها [و السّرّ المستودع فیها] بعدد ما أحاط به علمک.


بارپروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی‌اش و فرزندان عزیزش [و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی]، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.



ای صفای خانه ی من الوداع

گرمی کاشانه ی من الوداع

الوداع ای همدم و هم ناله ام

الوداع ای یار هجده ساله ام

خواهشی دارم زتو ریحانه ام

یک شب دیگر بمان در خانه ام

فاطمه جان!

جان زهرا روز من را شب مکن

چادرت را بر سر زینب مکن

  • من الغـــریب الی الغـــریب
۰۹
مرداد
سکانس اول:11مرداد 1381 دم دمای غروب یک خانواده  4نفری  برای تفریح به دریا رفتند.

سکانس دوم:موجهای دریا پسر  کوچک خانواده را  به کام گرفت....

سکانس سوم:پسر کوچک خانواده در میانه راه   جلوی چشمان پدر و در ماشین به ملکوت پیوست



راستی از اون روز  روضه شب های تاسوعا(روضه وداع دوبرادر)   برای  پسر بزرگ خانواده  طعم و بوی   دیگری گرفته.

وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد، دید چند جای آن نام یوسف بافته اند، فرمود: این چیست؟

بنیامین گفت: این نام برادر من است که از او جدا شدم، گفته اند: گرگ او را خورده، یوسف فرمود: تو آنجا بودی وقتی برادرت را گرگ خورد، گفت نه اگر بودم جانم را فدایش می کردم. بعد زمانی که یوسف سر سفره دست دراز کرد طعام بخورد، بنیامین «صیحه زد و گریه کرد، احوالش متغیر شد، یوسف گفت: چی شد، گفت: امیر ببخشید، چشمم که به دست شما افتاد، دیدم خیلی شبیه دست برادرمه.

مونس المواعظین/ ص 317

بنیامین شبیه دست برادر را دید، احوالش تغییر کرد، آه از آن وقتی که چشمان حسین به دستای بریده ی برادر افتاد، بی خود نبود دست به کمر گرفت و فرمود: «الان انکسر ظهری»

 

منبع:کتاب گلواژه های روضه



پ ن:روضه گفتن دل میخواد که نداریم
  • من الغـــریب الی الغـــریب