پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ(سوره فصلت آیه 30 ) در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و مى‏گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید

طبقه بندی موضوعی

۱۰۴ مطلب با موضوع «نوشته» ثبت شده است

۲۳
بهمن

10000

حدّثنا الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی عن علیّ بن موسی بن جعفر عن أبیه عن جعفر بن محمّد قال: حدّثنی أبی محمّد بن علیّ قال: حدّثنی أبی علیّ بن الحسین قال: حدّثنی أبی الحسین بن علیّ؟ قال: قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: رأیت لیلة أسری بی إلی السّماء قصورا من یاقوت أحمر و زبرجد أخضر و درّ و مرجان و عقیقا، بلاطها المسک الأذفر و ترابها الزّعفران، و فاکهة و نخل و رمّان، و حور و خیرات حسان، و أنهار من لبن و أنهار من عسل تجری علی الدّرّ و الجوهر،و قباب علی حافّتی تلک، و غرف و خیام و خدم و ولدان، و فرشها الإستبرق و السّندس و الحریر و فیها أطناب، قلت: یا حبیبی جبرئیل لمن هذا القصور و ما شأنها؟ فقال لی جبرئیل: فهذه القصور و ما فیها خلقها اللّه و حملها أضعافا مضاعفة لشیعة أخیک علیّ و خلیفتک بعدک علی أمّتک، و هم یدعون فی آخر الزّمان باسم یوذیه غیرهم، یسمّون الرّافضة، و إنّما هو زین لهم، لأنّهم رفضوا الباطل و تمسّکوا بالحقّ، و هم السّواد الأعظم، و لشیعة ابنه الحسن من بعده، و لشیعة أخیه الحسین من بعده، و لشیعة ابنه علیّ بن الحسین من بعده، و لشیعة ابنه محمّد بن علیّ من بعده، و لشیعة ابنه جعفر بن محمّد من بعده، و لشیعة ابنه موسی ابن جعفر من بعده، و لشیعة علیّ بن موسی من بعده، و لشیعة ابنه محمّد بن علیّ من بعده، و لشیعة ابنه علیّ بن محمّد من بعده و لشیعة ابنه الحسن بن علیّ من بعده، و لشیعة ابنه محمّد المهدیّ من بعده، یا محمّد فهؤلاء الأئمّة من بعدک أعلام الهدی و مصابیح الدّجی، شیعتهم جمیع ولدک و محبّیهم شیعة الحقّ و موالی اللّه و موالی رسوله، رفضوا الباطل و اجتنبوه، و قصدوا الحقّ و اتّبعوه، یتولّونهم فی حیاتهم و یزورونهم من بعد وفاتهم، متناصرین لهم قاصدین علی محبّتهم، رحمة اللّه علیه إنّه غفور رحیم .

از حسن بن علی از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام از پدرش از حضرت صادق علیه السّلام از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از امیر المؤمنین علیهم السّلام حدیث کند که فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله به من فرمود: شبی که مرا به آسمانها بردند قصرهایی دیدم که از یاقوت سرخ و زبر جد سبز و درّ و مرجان و طلای خالص بود، کاه گل آنها از مشک خوشبو و خاکش از زعفران، و دارای میوه و نخل خرما و انار بود، و حوریه و زنهای زیبا و نهرهای شیر و عسل که بر روی درّ و جواهر می گذشت و در کنار آن دو نهر خیمه ها و غرفه هایی بنا شده بود و در آنها خدمتکارها و پسرانی بودند، و فرشهایش از استبرق و سندس و حریر بود و طنابهایی در آنها بود؛ گفتم: ای حبیب من جبرئیل این قصرها از آن کیست؟ و قصه آنها چیست؟ جبرئیل گفت: این قصرها و آنچه در آن است و چندین برابر آن مخصوص شیعیان برادرت و جانشین تو پس از تو بر امّت علی است، و ایشان را در آخر الزمان به نامی که دیگران را آزار دهد بخوانند، آنها را رافضه (واگذارندگان) خوانند، در صورتی که این نام برای آنان زینت است، زیرا ایشان باطل را واگذارده و به حق چنگ زده اند، و سواد اعظم اینانند، و اینها مخصوص شیعیان فرزندت حسن پس از اوست، و برای شیعیان برادرش حسین پس از اوست، و برای شیعیان فرزندش علی بن الحسین بعد از اوست، و برای شیعیان فرزندش محمد بن علی پس از اوست، و مخصوص شیعیان فرزندش جعفر بن محمد پس از اوست، و برای شیعیان فرزندش علی بن الحسین بعد از اوست، و برای شیعیان فرزندش محمد بن علی بعد از او؛ و برای شیعیان فرزندش حسن بن علی پس از او، و برای شیعیان فرزندش محمد المهدی پس از اوست. ای محمد اینان امامان پس از تو نشانه های هدایت و چراغهای روشن در تاریکی ها هستند، شیعیانشان تمامی فرزندان تو هستند، و دوستداران آنها پیروان حق و دوستان خدا و رسولند، که باطل را واگذارده و از آن دوری کرده اند، و آهنگ حق نموده و از آن پیروی کرده اند، آنها را در زمان زندگی شان دوست داشته و پس از مرگشان زیارت کنند، در صدد یاری آنهایند و به دوستی آنها اعتماد کنند، رحمت خدا بر ایشان باد زیرا او آمرزنده و مهربان است.

دلائل الامامة ، محمد بن جریر الطبری ( الشیعی) ، ص 476.

پ ن=باید توجه داشت که باید این گونه روایات مشوّقی برای شیعیانی باشد که در زمان غیبت امام زمانشان اعمال و کردارشان کاملاً مطابق و منطبق با دستورات اهل بیت علیهم السلام بوده و مطیع اوامر آن بزرگواران هستند و خدای ناکرده مبادا این گونه روایات موجب عجب و غرور آنها گردد.

پ ن2= تصویر صرفا جهت دلتنگی سرزمین نور

  • من الغـــریب الی الغـــریب
۲۰
بهمن

ثرو


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 


الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ(20- توبه)

عالم بزرگ، سید نعمت الله جزائری از علمای برجسته عصر علامه محمدباقر مجلسی بود و در محضر علامه مجلسی، بهره های علمی فراوان بُرد و آنچنان به او نزدیک شد که مانند یکی از اهل خانه علامه مجلسی به شمار می آمد.
علامه مجلسی نظر به اینکه دارای شاگردان و خدمتکاران، و مورد احترام مقامات دولتی و مردم بود، زندگیش تا حدودی دارای تشکیلات به نظر می رسید و به نظر بعضی می آمد که مثلاً برخلاف زهد و پارسایی اسلامی است.

مرحوم سید نعمت الله جزائری می گوید: روزی با کمال تواضع، به علامه مجلسی تذکر داده، سرانجام گفتم: «من کوچکتر از آن هستم که با شما در این خصوص که در ظاهر متمایل به دنیا شده اید بحث کنم، ولی با شما عهد می کنم که هر کدام قبل از دیگری از دنیا رفتیم به خواب دیگری بیاییم، تا روشن گردد که آیا حق با من است (که باید با کمال سادگی، دور از تشکیلات دنیا زندگی کرد) یا حق با شما است؟ علامه مجلسی این پیشنهاد را پذیرفت.

پس از مدتی علامه مجلسی از دنیا رفت، عموم مردم عزادار گردیده و به عزاداری پرداختند. جزائری می گوید: بعد از یک هفته کنار قبر علامه مجلسی رفتم و پس از قرائت قرآن و دعا، همانجا خوابم برد. در عالم خواب دیدم گویا علامه مجلسی از قبر بیرون آمده، لباس های زیبا در تن داشت و چهره اش باشکوه بود، در همین هنگام یادم آمد که علامه مجلسی از دنیا رفته است، دستش را گرفتم و گفتم: «ای مولای من، هم اکنون طبق قول و قراری که داشتیم به من خبر ده که حق با من بود یا با تو، و به تو چه گذشت؟»
علامه فرمود: هنگامی که بیمار شدم، کم کم بر بیماریم افزوده شد و شدت یافت و به راز و نیاز با خدا پرداختم که مرا نجات دهد، که ناگهان شخص بزرگواری نزد من آمد و کنار پایم نشست و از احوال من پرسید، از دردهای شدیدی که داشتم به او شکایت کردم، دستش را روی انگشتان پایم نهاد، و گفت: «آیا دردش آرام شد؟»
پاسخ دادم: همانجا که شما دست نهادید، دردش برطرف گردید، آن شخص دستش را بر هر جای بدنم می کشید، دردش رفع می شد تا اینکه دستش را روی سینه ام گذارد، به طور کلی دردم برطرف گردید، و دیدم جسدم در کنار افتاده و خودم در گوشه خانه ایستاده ام و با پریشانی به جسدم نگاه می کردم، بستگان و همسایه ها و مردم آمدند و گریه می کردند و من به آن ها می گفتم: شیون نکنید، من از درد و بیماری راحت شدم، چرا گریه می کنید؟
ولی آن ها همچنان می گریستند و نصیحت مرا گوش نمی کردند، و بعد جمعیت آمدند و جسد مرا برداشتند و غسل دادند و کفن کردند و نماز بر آن خواندند و کنار قبر بردند، دیدم قبری را کنده اند و می خواهند جسدم را در میان آن بگذارند، من با خود گفتم: «من از جسدم جدا می شوم، و با او وارد قبر نخواهم شد، ولی وقتی که جسدم را در میان قبر نهادند، من از شدت علاقه و اُنسی که به جسدم داشتم، وارد قبر شدم و مردم روی قبر را پوشانیدند»

ناگاه منادی حق ندا کرد: «ای بنده من محمدباقر، برای امروز چه آوردی؟»
من اعمال نیک خود را برشمردم، قبول نشد (یعنی به عنوان عمل فوق العاده و کامل، پذیرفته نشد).
باز همان صدا را از آن منادی شنیدم، مضطرب گشتم و در تنگنا قرار گرفتم، در این هنگام ناگاه بیادم آمد که یک روز سواره در بازار بزرگ اصفهان می گذشتم، دیدم گروهی در اطراف یک مؤمن، اجتماع کرده اند و از او مطالبه طلب خود را می کنند و او را می زنند و به او ناسزا می گویند، او می گفت: «الآن ندارم به من مهلت بدهید، ولی به او مهلت نمی دادند، من جلو رفتم و اعلام کردم که او را رها کنید، بدهکاری های او را من می پردازم، مردم او را رها کردند و من بدهکاری های او را پرداختم، و او را به خانه ام آوردم و به او احترام و کمک کردم».

همین حادثه یادم آمد و عرض کردم: خدایا چنین عملی دارم، پس این عمل را از من پذیرفتند و امر کردند دری از قبرم به بهشت باز شد و مشمول نعمت های بی کران الهی شدم و به دعاهای مؤمنان و زیارت آن ها از قبر من، بهره مند هستم و من آن ها را می بینم ولی آن ها مرا نمی بینند.

بنابراین ای سید (نعمت الله جزائری) اگر من در دنیا دارای مکنت مالی نبودم، چگونه می توانستم مؤمنی را در بازار از چنگ خلق، نجات دهم و نتیجه اش را امروز این چنین بگیرم.

سید نعمت الله می گوید: از خواب بیدار شدم و فهمیدم که آنچه را که در دنیا جمع کرده بود، چون در راه و مصرف می شد، مایه نجات او گردید.

منابع:
1- منتخب التواریخ: 752- 753.
2- عالم برزخ در چند قدمی ما: 157- 160.

  • من الغـــریب الی الغـــریب
۰۵
مهر

امام خمینی

به نام خدا


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ

آیه 1 سوره ممتحنة


اى کسانى که ایمان آورده‏اید دشمن مرا و دشمن خودتان را دوستان خود مگیرید، آیا مراتب دوستى خود را به ایشان تقدیم مى‏کنید با اینکه به قرآنی که براى شما آمده و حق است کفر مى‏ورزند و نیز رسول و شما را به جرم اینکه به خدا، پروردگارتان ایمان آورده‏اید بیرون مى‏کنند؟! اگر براى رضاى من و جهاد در راه من مهاجرت کرده‏اید نباید آنان را دوست خود بگیرید و پنهانى با ایشان دوستى کنید چون من بهتر از هر دانایى مى‏دانم چه چیزهایى را پنهان مى‏دارید و چه چیزهایى را اظهار مى‏کنید و هر کس از شما چنین کند راه مستقیم را گم کرده

سلام علیکم

در طول سالیان اخیر در کشور  جریانی با  شعار تنش زدایی به دنبال سازش با دشمنان قسم خورده

انقلاب و نظام هستند.حال جواب امام راحل  به این جریان  از صحیفه نور میارم



ما الآن مبتلای به جنگیم. یک دسته‏ای در همین قضیه هم دارند اشکالتراشی می‏کنند، نه یک اشخاصی باشند که حالا تأثیری داشته باشند، اما هستند. هستند اشخاصی که می‏گویند که بیایید صلح بکنیم، بیایید یک سازشی بکنیم. ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم؛ به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین تحمیل کردند، آنهایی که جبهه‏شان داغ داشت و اضرمردم‏اند بر مسلمین، آنها تحمیل کردند به حضرت امیر حکمیت را و تحمیل کردند آنکه حَکَم باید بشود، بعد که حضرت امیر با فشار اینها نتوانست، می‏خواستند بکشندش اگر نکند؛ برای اینکه آنها[پیشنهاد]کرده بودند که چه باید چه بشود؛ «حَکَم قرار بدهید، قرآن است، قرآن است این». این ابتلا را حضرت امیر داشت، الآن نظیر او را ما داریم. اینکه می‏گویند، این ور و آن ور می‏افتند که بگذارید یک حکمیتی پیدا بشود، بیایند حکم، حکم پیدا بشود که کارها را انجام بدهد، تشخیص بدهد که کی چی است، دنیا نمی‏داند که کی متجاوز است؟! ما از آن قضیه باید عبرت بگیریم و زیر بار حکمیت[نرویم]. ما در این هفت سالی که بوده است فهمیدیم که این حکمها کی‏ها هستند و اینهایی که می‏خواهند صلح ایجاد کنند کی‏ها هستند. قصۀ امام حسن و قضیۀ صلح، این هم صلح تحمیلی بود؛ برای اینکه امام حسن، دوستان خودش، یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد؛ صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که حالا به ما می‏خواهند بگویند، این
است. بعد از اینکه صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهایی که گفتم، من قرار دادم، زیر پایم؛ مثل پاره کردن این مردیکه آن قراردادها را. آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیله‏ گر درست شد، این ما را هدایت می‏کند به اینکه نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی. ما باید خودمان به حسب رأی خودمان، به حسب رأی ملتمان، آن طوری که الآن همۀ ملت دارند می‏گویند، ما باید این جنگ را ادامه بدهیم تا وقتی که ان‏شاءاللّه‏ پیروزی حاصل بشود و نزدیک است ان‏شاءاللّه‏، منتها اگر بخواهد ملت ما نزدیکتر بشود این پیروزی، زیاد نزدیک بشود ـ که به صلاح ملت ماست و به صلاح ملت عراق است و به صلاح منطقه است ـ باید مجهز بشود، باید در این برهۀ زمان به تمام معنا مجهز بشود برای جبهه ‏ها.
آقایان گفتند که در بسیاری از جاها در کشور یک چیزهایی هست که ابزاری است برای جهاد سازندگی، برای جبهه، و زیادی است آنجا. من عرض می‏کنم که اگر یک ابزاری در یک جایی زیادی است و تشخیص دادند فرمانداران، استانداران و ائمۀ جمعه تشخیص دادند که این در اینجا دیگر اضافه است، زیادی است، لازم نیست اینجا، لازم است که برای جبهه برود. اگر بخواهید که کشورتان آباد بشود، کشورتان اسلامی بشود و زود بشود، طولانی نشود، باید مجهز بشوید و با همۀ قوا مجهز بشوید تا اینکه کلک این مرد را بکنید. در آن اوایل گفته شد به اینکه سیلی خواهد خورد صدام، صدام سیلی را خورده، الآن گیج است، الآن نمی‏داند چه می‏کند. واقعاً نمی‏داند الآن چه می‏کند، از یک طرف اشتلم می‏کند، از یک طرف التماس می‏کند، از یک طرف گدایی می‏کند، این الآن در حال گیجی است. و من خوف این را دارم که اگر این دیوانه بشود، بیشتر از این که الآن هست اگر به واسطۀ شکست دیوانه بشود، به کشور عراق یک طور صدماتی وارد کند، بگوید حالا که من غرق شدم، بگذار همه غرق بشوند، یک همچو موجودی است این. من خوف این را دارم که به اعتاب عالیات هم این تجاوز کند و خداوند ان‏شاءاللّه‏، مهلتش ندهد. باید کاری کرد که یک سیلی دیگری بخورد و برود سراغ کارش، یا خودکشی کند
یا فرار کند از اینجا به یک جای دیگری و برود دنبال کارهایی که هست.



پ ن= برداشت سیاسی از متن  در  مورد وقایع روز  آزاد است

    • من الغـــریب الی الغـــریب