پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ(سوره فصلت آیه 30 ) در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و مى‏گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آب» ثبت شده است

۰۲
مرداد


برازجان


‌‌بابا بابا جون چرا اب خوردنمون از اینجا برمیداریم؟!!!‌‌
. ‌‌پدر:‌پسرک خوشگلم کمبود اب را همه دارن.ببین اون خانمه هم با دخترش با یه دبه اینور میان و اینو بدون عاقبت ایستادگی برا ارمان هات جلوی دیوهای بی شاخ و دم دنیا تشنگی و گشنگی هست!!!‌‌‌‌‌
. ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بابا جون پس چرا اون اقائه که تو تیلیویزیون دیدمش و بهم گفتی مدیر اون ساختمون بزرگه اعیونی هست
دیروز دیدم که پسرش اون ماشین بزرگ و خوشگلش لیزومینش را(‌درواقع لیموزین) داخل این ابه میشست!!!
. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پدر:‌پسرم ماها کربلای٤ جون دادیم تا از اب عبورکنیم
اینا از اب عبور کردن تا جون ما رو بگیرن!!!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌.
عکس از میدان شهید چمران برازجان
متن دیالوگ برگرفته از خط خطی های یک ذهن پریشان

#‌آب
#‌ظلم
#‌ظالم
#‌عدالت
#‌عدل

  • من الغـــریب الی الغـــریب
۱۱
تیر

خرمشهر

دشمن با ادواتش به سرعت به سمت خط اومده
بچه ها بی رمق از تشنگی و الودگی اب پشت خاکریزها نشسته

خسته از جنگ نابرابر برایشان نایی نمانده
فرمانده از پشت بی سیم با لحنی خسته کمک خواسته
احمد احمد مقداد
بچه ها قلع و قمع شده

بریزید اون نخود ها رو

و بفرستید پرستوهارو


ناگهان خط ارتباطی مقداد با خط مقدم قطع شده

اتاق فرماندهی به دست عده ای اقازاده افتاده

صدای فرمانده از پشت بی سیم به گوش اقازاده های پشت خط نمیرسه

بچه ها دارن قلع و قمع میشن... دود و سیاهی پشت خط را گرفته

مردم بی خبر از اتفاقات جلوی خط
هلهله کنان علیه بچه های خط تظاهرات کرده

و صدای مردم خسته و بی خبر از رشادتهای جلوی خط در سکوت یقه بسته های

انقلابی و غیرانقلابی توسط زن رذل همسایه با اب و تاب بازتاب های فراوانی داده شده..


فرمانده احمد و ابراهیم و حسن و ممد و بقیه بچه ها بی رمق و با تنی زخمی و اشهد گویان در جلوی خط فقط اتفاقات را نظاره کرده...


و این حکایت همچنان باقیست...

  • من الغـــریب الی الغـــریب