پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ(سوره فصلت آیه 30 ) در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و مى‏گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید

طبقه بندی موضوعی

۸۰ مطلب با موضوع «تذکر» ثبت شده است

۳۱
مرداد
صاحبدلان مارا بی دل دانستند ندانستند  دلم دارد از دست میرود ...

ملت سر دو راهی گیر میکنند

من سر چند راهی  گیر میکنم.

دچاریاس فلسفی شدم.

و ای کاش این روزها  یک عدد چاه برای درد و دل پیدا کنم.


  • من الغـــریب الی الغـــریب
۲۶
مرداد
شبکه
«وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ ۚ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لَا یَعْقِلُونَ»

و برخى از آنان کسانى‌اند که به تو گوش فرا مى‌دهند. آیا تو کران را -هر چند در نیابند- شنوا خواهى کرد؟

سوره یونس / آیه 42

گفت:چرا  در شبکه های اجتماعی و  سایتهایی  میری که  میدان دشمن هستند.
بیا و در همین  شبکه های داخلی به خصوص اون شبکه اجتماعی حزب اللهی  فعالیتتت  ادامه بده

گفتم:در اون شبکه اجتماعی مد نظرت چون نقش بازی نمیکردم به عنوان یک ادم حاشیه دار و  غیر نرمال   و با کلی برچسب   من را به سوی بیرون هدایتم  کردند.

گفت:خب تو هم نقش بازی کن عیبش در چیه؟

گفتم:من یه ادم غیر نرمالم نمیتونم  نقش سیب زمینی را بازی کنم.

گفت:کسایی که در اونجا میدان خالی نکردند و ماندند  سیب زمینی هستند؟

گفتم:سیب زمینیهاش کاری میکنند صدای غیر نرمالهاش کسی نشنود


متن زیر هم درد و دل  یک نفر از دوستان در مورد وقایع اخیر اون شبکه اجتماعی خاص:

اقای م :((من بعضی اوقات به خودم شک میکنم ،
اینقدر تهمت و ازین چیزا به آدم میزنن که گاهی فکر میکنم حرفشون درسته! اینقدر که #همه و همه تهمت میزنن.))

من:منطق حاکم بر اونجا همینه باید سیب زمینی باشی تا تورو ادم خوبی بدونند.

پ ن:دوستان اهل دل  مطلب در میابند
  • من الغـــریب الی الغـــریب
۲۶
مرداد
نامیرا


متن زیر  بخشیهایی از رمان نامیرا اثر اقای صادق کرمیار هست که با
این دوران ما قابل تطبیق هست.

به عقیده بنده جوابی برای افرادی است که  اعلام میکنند  باید دنبال تنش زدایی و ثبات و حل  مشکلاتمون با کدخدا از طریق  مذاکره باشیم.


عبدالله گفت: «چرا در مکه نماند، آن هم در روزهایی که همه‌ی مسلمانان در آن‌جا گرد آمده‌اند. آن‌ها نیاز به هدایت ندارند؟»
مرد گفت: «آن‌ها که برای حج در مکه گرد آمده‌اند، هدایت‌شان را در پیروی از یزید می‌دانند و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا امام را پنهانی بکشند، همانطور که برادرش را کشتند. و اگر ما را در خلوت می‌کشتند، چه کسی می‌فهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟»
عبدالله گفت: «می‌توانست به یمن برود یا مصر یا به شام برود و با یزید گفتگو کند.»
مرد گفت: «اگر معاویه با گفتگو هدایت شد، فرزندش هم هدایت می‌شود؛ و اما اگر به یمن یا به مصر می‌رفت، سرنوشتی جز آنچه در مکه برایش رقم زده بودند، نداشت. اما حرکت او به کوفه، آن هم با اهل‌بیت، بیش از هر چیز یزید را از خلافتش به هراس خواهد انداخت و مسلمانان را به فکر.»

خواست برود لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت:
«و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی‌کنم، که تکلیف خود را از حسین می‌پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می‌خواهم. و من... حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خویش را برای حسین می‌خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می‌شناسی که من جانم را فدایش کنم؟»

پ ن: افرادی میشناسم که  بعد از یک توافق کدخدا پسندانه برای زیارت به  مشهد میرفتند.
  • من الغـــریب الی الغـــریب