پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

پلاک اول

ما می‌گوییم تا شرک و کفـر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی (ره)

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ(سوره فصلت آیه 30 ) در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و مى‏گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معضل بیکاری» ثبت شده است

۱۸
شهریور

..////

داستانک زیر بنا بر ذوق  خواننده میتواند واقعی یا خیالی باشد.


پسری زیر اسمان  شهر  مدتهاست شبها  را با هزار فکر و خیال   طی می کند.


داخل شهر قصه ما این پسر وصله ناجوری برای مردمانش شده  است.

یک روز صبح از طرف اشنایی با پسر تماس گرفتند که   به   یک نقطه ای از شهر برود  تا در ان جا کار کند.


پسر هم خوشحال   صبحانه را خورد   و به سوی   محل موردنظر  رفت.



علی اکبر:سلام خوبید 

انوش:سلام شما اقا علی اکبر هستید از طرف  اقا رضا امدید؟

علی اکبر:بله من از طرف ایشان امدم


انوش:خب مهندس!(قبل از این که رشته این پسر با بداند با لقب مهندس صداش  کردن)

بفرمایید برید بالا    داخل دفتر حسابداری تا صحبتها را انجام بدیم.


انوش: کار ما  در زمینه پخش لوازم ارایشی هست  حقوقش  این قدر هست بعد سه ماه هم   بیمه میکنیم.


علی اکبر:خب شرایطش خوبه. از من چه انتظاری دارید؟


انوش:انتظار این  به موقع سرکار بیایید و نظم داشته باشید .


علی اکبر:بنده دانشجوهستم مشکلی از این نظر ندارید؟البته   فقط ایام امتحانات دانشگاه میرم.


انوش: رشته شما چه چیزی هست؟در چه مقطعی تحصیل می کنید؟

علی اکبر:دانشجوی ترم.... علوم قرآنی هستم.(ناگهان فضای جلسه تغییر می کند)


انوش:خب  فضای فکری ما با شما   فرق میکنه شمااونور دین هستید ما اینور دین


انوش و حسابدارشرکت نگاهی به ظاهر علی اکبر میکنند


انوش:ببین  اقا علی اکبر ما  کسی را نیاز داریم که این جا میاد اراسته باشه(منظور از اراسته بودن  صورت را سه تیغه  کردن  و   پیراهنهای تنگ  و الخ هست)


علی اکبر:آراستگی مدنظر شما این  ریش خودم را بزنم؟


انوش:نه عزیزم اصل ریشه هست اما  این وضع ظاهریت مشتری را میپرونه!

علی اکبر :بله خدا میگه خانمها در سطح جامعه  لازینتهم  انجام بدن اما شما درحال ترویج  زینتهم هستید


در انتها علی اکبر باحالت غضبناک  از جا   بلند میشود لبخند ملیح میزند و خداحافظی می کند


در طول راه هم علی اکبر ماجرای  توهین  و تمسخر لباسهای خاکی سید شهیدان اهل   قلم شهید  اوینی  را توسط عده ای  در ذهنش را

مرور می کند.





  • من الغـــریب الی الغـــریب