سکانس اول :در اواخر خلافت عثمان عایشه از مزایایی که در دوران خلیفه اوّل و دوم، از آنها بهرهمند میگشت، محروم گردیده بود. پرچم مخالفت با عثمان را برافراشت.و مسلمانان را به شورش و انقلابِ جدّی علیه عثمان وا داشت و صدور فتوای قتل عثمان (نَعْـثَل و پیرمرد یهودی را بکشید)
سکانس دوم:سخنان عایشه در مکه بعد از دریافت خبر قتل عثمان
(مردم! بدانید که من از کردار و رفتار عثمان، چنین پیشبینی میکردم که او، روزی برای قوم و خویش خود و امّت مسلمان، وسیله بدبختی خواهد گردید؛ چنانکه ابوسُفیان در جنگ بدر، برای قوم و خویش خود، وسیله بدبختی و بیچارگی شد)
سکانس سوم:عایشه در حال حرکت به سمت مدینه و در حالی که
در رسیدنِ طلحه به
مقام خلافت، هیچ شک و تردیدی نداشت با
عُبَیْد بن اُمّکلاب روبروشد.عُبَیْد! از اوضاع مدینه چه خبر؟
عُبَیْد بن اُمّکلاب: الحمد لله کار به خیر انجامید. مسلمانان، دستهجمعی، یکدل و یکزبان، علی بن ابیطالب را برای خلافت و سرپرستی انتخاب کرده و با وی بیعت نمودند.
سکانس 4:رفتار عایشه در برابر خبر به خلافت رسیدن علی بن ابیطالب
به خدا سوگند که اگر امر خلافت به نفع علی تمام شود، سزاوار است که آسمانها خراب گردد!
سکانس5:عایشه شعار سابق خود را که به قتل عثمان فرمان میداد، تغییر داده و میگوید:به خدا سوگند که عثمان، بیگناه و مظلوم کشته شده است، من باید به خونخواهی او قیام کنم.
پ ن روضه گونه از تاریخ:عایشه! من از این در شگفتم که تو دیروز به کفر عثمان فتوا و به قتل وی فرمان میدادی و او را نَعْـثَل و پیرمرد یهودی مینامیدی؛ چه زود گفتار خود را پس گرفتی و امروز، عثمان را مظلوم و بیگناه معرّفی میکنی؟
منابع:
تاریخ طبری 5/172 ، طبقات ابن سَعد 4/88 .
ـ انساب الأشراف 5/91